اگر امروز همهچیزت به شغلت وابسته است، باید نگران باشی. چون شغل، در دنیای امروز، نه قرار است ثابت بماند، نه قرار است هویت تو را بسازد. سازمانها میآیند و میروند، قراردادها امضا و فسخ میشوند، تیمها شکل میگیرند و فرو میپاشند؛ اما تنها چیزی که باقی میماند، پروژهی شخصی توست. پروژهای که مالکیت کاملش با توست، مسیرش را خودت تعریف میکنی، مسئولش خودت هستی و هیچکس نمیتواند آن را از تو بگیرد. پروژهی شخصی، برخلاف شغل، به تو معنا میدهد، چون از درونت میجوشد، نه از دستور مدیر.اگر این پروژه را نداری، حتی اگر شغل خوبی داشته باشی، در درونت همیشه خلئی هست؛ ذهنی که فقط اجرا میکند، آرامآرام تحلیل میرود. اما ذهنی که در حال پیش بردن پروژهی خودش است اگر کوچک و خام باشد در حال رشد دادن خودش است.
پروژهی شخصی میتواند هر چیزی باشد؛ از یک صفحهی محتوایی ساده گرفته تا نوشتن یک مجموعه یادداشت، ساختن یک محصول دیجیتال، راهاندازی یک دورهی آموزشی، یا حتی طراحی یک راهکار داخلی برای بهتر کردن فرآیند کاری موجود. مهم این نیست که پروژهات حتماً درآمد داشته باشد یا دیده شود؛ مهم این است که «از خودت» باشد. پروژهی شخصی، تمرین سازندگی بدون اجازه است. کسی به تو نگفته این کار را بکن. تو خودت انتخاب کردهای بسازی. و همین تصمیم، ذهن تو را از حالت واکنشگر بیرون میآورد و به کنشگری واقعی تبدیل میکند. ساختن پروژهی شخصی یعنی تمرین استقلال فکری، تصمیمگیری، و تداوم. این پروژه، آزمایشگاه توست برای فهمیدن مسیر، رشد دادن ایدهها، آزمودن علاقهها و حتی یافتن جامعهی مخاطب.جالب اینجاست که بسیاری از مسیرهای شغلی موفق، از دل همین پروژههای شخصی متولد شدهاند.
اگر هنوز پروژهی شخصی نداری، این یعنی بخش مهمی از ظرفیت ساختن در تو، غیرفعال مانده است. تو لزوماً نباید شغلت را رها کنی فقط کافیست بخشی از انرژیات را، خارج از وظایف شغلی، به پروژهای اختصاص دهی که خودت انتخابش کردهای، و خودت مالکش هستی. این پروژه، حتی اگر موفق نشود، تو را به انسانی تبدیل میکند که ساختن را بلد است و آن وقت در دنیایی که خیلیها فقط مصرف میکنند یا فقط اجرا میکنند، تو کسی خواهی بود که چیزی از خود به جا میگذارد.
پروژهی شخصی، مهمتر از شغل
۵
از ۵
۳ مشارکت کننده




