پیش نیاز یا دستاورد؟!

ایده کارآفرینی


در فرهنگ عمومی ما، آغاز هر حرکت مهمی با داشتن «ایده‌ای روشن» گره خورده است. گمان می‌کنیم پیش از آن‌که دست به کاری بزنیم، باید مسئله را دقیقاً بشناسیم، مسیر را ترسیم کنیم و از مقصد آگاه باشیم. اما واقعیت تجربه‌های بشری، خلاف این تصویر را نشان می‌دهد. بسیاری از مسیرهایی که به موفقیت ختم شدند نه با ایده‌ای مشخص، بلکه با نوعی آشفتگی درونی، پرسشی بی‌پاسخ یا صرفاً میل به رهایی از وضعیت فعلی آغاز شده‌اند. آن‌چه ما آن را کارآفرینی می‌نامیم، در بسیاری از موارد، نه از ایده، بلکه از عمل آغاز شده است؛ از شروعی که گاه بی‌نقشه بوده، اما رو به درون داشته است.
در نگاه جامعه‌شناختی، کنش‌های خلاقانه نه الزاماً محصول پیش‌بینی‌های عقلی، بلکه حاصل واکنش‌های پیچیده انسان به شرایط اجتماعی و روانی‌اند. کنشگری درونی انسان، در مواجهه با ساختارهای بیرونی، اغلب از نقطه‌ای آغاز می‌شود که نه شفاف است و نه به‌روشنی قابل توضیح. حرکت کردن در این معنا، صرفاً اجرای یک ایده نیست، بلکه کوششی برای یافتن معنا، بازسازی خویشتن، یا حتی برهم‌زدن نظم ذهنی تثبیت‌شده است. کسی که در دل روزمرگی، از تکرار خسته شده، شاید هیچ ایده‌ای نداشته باشد، اما واجد شرایط حرکت است؛ زیرا میل به تغییر در او شکل گرفته است.
البته نباید تصور کنیم که حرکت کردن در این مسیر بی‌نیاز از اندیشیدن است. بالعکس، حرکت کردن می‌تواند عمیق‌ترین شکل اندیشه‌ورزی باشد. اما تفاوت در آن است که این اندیشه، صرفاً عقلانی و برنامه‌محور نیست. اندیشه در مسیر ساختن، خود را در فرآیند شکل می‌دهد؛ یعنی فهم، محصول کنش است، نه پیش‌نیاز آن. انسان معاصر، در جهانی زندگی می‌کند که ساختارهای تثبیت‌شده هویتی در حال فروپاشی‌اند. دیگر نمی‌توان با اتکا به عنوان‌های شغلی، جایگاه‌های اجتماعی یا تعاریف سنتی، معنای زندگی را تضمین کرد. در چنین جهانی، عمل خلاق، نه یک انتخاب لوکس، بلکه ضرورتی برای بازتعریف خود است.
ساختن بدون ایده، به این معناست که فرد به جای انتظار برای یافتن پاسخ روشن، تصمیم می‌گیرد در دل پرسش حرکت کند. او به جای ترس از ندانستن، ندانستن را می‌پذیرد و آن را نقطه‌ی آغاز قرار می‌دهد. این‌گونه، ذهن به جای آن‌که گرفتار چرخه‌ی بی‌پایان «آمادگی برای شروع» شود، در مسیر یادگیری و کشف قرار می‌گیرد. جامعه مدرن، با همه‌ی شتاب و فشارهایی که دارد، بستر مناسبی برای شکل‌گیری چنین کنش‌هایی فراهم کرده است. ابزارهای دسترسی آزاد، فضای دیجیتال و حتی فرهنگ تازه‌ی یادگیری به افراد این امکان را می‌دهد که بدون وابستگی به نهادهای رسمی، آغاز کنند و در دل حرکت خود را رشد دهند. 
از منظر روان‌شناختی، بسیاری از موانع درونی که افراد را از شروع بازمی‌دارند، ناشی از این باورند که «هنوز نمی‌دانم چه می‌خواهم». این تصور، محصول فرهنگی‌ست که در آن، ارزش فرد به نتیجه‌ی نهایی وابسته است. اما اگر فرآیند را جایگزین نتیجه کنیم، آنگاه آغاز، خود به‌تنهایی معنا پیدا می‌کند. کسی که می‌سازد، حتی اگر به نتیجه‌ نرسد، زیسته‌ی متفاوتی را تجربه کرده است. او از موقعیت نظاره‌گر خارج شده، و به کنشگری بدل شده است که مسئولیت شکل‌دادن به واقعیت خود را بر عهده گرفته است.
در تحلیل نهایی، باید بپذیریم که جامعه نیازمند افرادی‌ست که صرفاً مصرف‌کننده‌ی معنا نباشند. کسانی که بدون انتظار برای کامل شدن تصویر، نخستین خط را می‌کشند؛ نخستین جمله را می‌نویسند؛ نخستین نسخه را اجرا می‌کنند. این ساختن، حتی اگر ناقص، ناپایدار یا خام باشد، آغاز زایشی درونی است. در جهانی که روز به روز از قطعیت‌ها فاصله می‌گیرد، تنها آن‌هایی می‌توانند تاب بیاورند که توان ساختن در ابهام را داشته باشند.
اگر هنوز نمی‌دانی چه چیزی باید بسازی، این نه نقطه‌ی پایان، بلکه نقطه‌ی آغاز توست. آن‌چه اهمیت دارد، نه دانستن دقیق مقصد، بلکه جسارت حرکت از مبدا است. ساختن، همیشه با ایده‌ای شفاف آغاز نمی‌شود. گاهی فقط با یک حس، یک سؤال، یا حتی یک سکوت عمیق آغاز می‌شود که دیگر نمی‌توان آن را نادیده گرفت.

۵
از ۵
۲ مشارکت کننده

دسته بندی ها

جستجو در مقالات

رمز عبورتان را فراموش کرده‌اید؟

ثبت کلمه عبور خود را فراموش کرده‌اید؟ لطفا شماره همراه یا آدرس ایمیل خودتان را وارد کنید. شما به زودی یک ایمیل یا اس ام اس برای ایجاد کلمه عبور جدید، دریافت خواهید کرد.

بازگشت به بخش ورود

کد دریافتی را وارد نمایید.

بازگشت به بخش ورود

تغییر کلمه عبور

تغییر کلمه عبور

حساب کاربری من

سفارشات

مشاهده سفارش

سبد خرید