
هیچکس از صفر شروع نمیکند. حتی آنهایی که همهچیزشان را از دست دادهاند، هنوز تجربهای دارند، زخمی، زاویهی دیدی، یا پرسشی که از دلش میشود چیزی ساخت. این حرف را نه برای جذابیت بلکه برای دفاع از واقعیت میزنیم. برای نقد روایت غالبی که کارآفرینی را شبیه پرش از صخرهای بلند نشان میدهد در حالی که در واقعیت هیچ ذهنی از خلا آغاز نمیکند. نقطهی شروع، نه لحظهی استعفاست و نه اولین سرمایه؛ بلکه لحظهایست که آدمی دیگر حاضر نیست نسخهی قبلی خودش باقی بماند. جایی در میانهی روزهای معمولی، وقتی همهچیز روی روال است، درست از همینجا، کارآفرینی شروع میشود.
کارآفرینی آنطور که تا امروز معرفی شده، تصویری نادرست و ناقص از ماجراست. اغلب آن را شبیه شغلی تازه، یا سبک زندگی خاصی جا میزنند؛ پر از ریسک، هیجان و ایدههای میلیاردی اما واقعیت این است که کارآفرینی، پیش از هر چیز، یاد گرفتن مدل جدیدی از فکر کردن است. نه فقط در حوزهی کسبوکار، بلکه در همهی ابعاد زندگی.
ما در عصر بازتعریف شغل زندگی میکنیم؛ دورانی که آدمها دیگر فقط برای پول یا صرفاً برای انجام وظیفه کار نمیکنند و چیزی به نام «معنای شخصی» وارد متن زندگی ما شده است. حالا بسیاری از ما میخواهیم بدانیم کارآفرین بودن ما چه ارتباطی با خودمان دارد. میخواهیم کارمان از هویتمان جدا نباشد. این دقیقاً همانجاییست که ذهن کارآفرین شکل میگیرد: نه در لحظهی استعفا، بلکه در لحظهی تلنگر. امروز با هوش مصنوعی، پلتفرمهای تولید محتوا و ابزارهای اتوماسیون، کارآفرینی از انحصار خارج شده دیگر لازم نیست مدیر باشی یا سرمایهگذار داشته باشی تا چیزی را راه بیندازی بلکه باید بلد باشی «مسئله» ببینی و جرئت داشته باشی دربارهاش فکر کنی. ذهن کارآفرین، ذهنیست که از کنار اتفاقات ساده بهراحتی عبور نمیکند. عادت دارد بایستد، بپرسد و شک کند. ما در این نشریه، کارآفرینی را به عنوان یک سبک فکر کردن میبینیم؛ نوعی بازتعریف رابطهی انسان با خودش، محیطش، فرصتها و محدودیتها. این نگاه از جای خاصی شروع نمیشود. ممکن است از دل یک نارضایتی شخصی شروع شود؛ در مسیر رفتوآمد اداره، یا بین دو تماس کاری تکراری. در این شماره، با روایتهای واقعی، ابزارهای کاربردی، ایدههای عملی و زاویههای تازه، همراهت هستیم چرا که معتقدیم کارآفرینی دیگر امتیاز نیست؛ مهارتیست که باید آموخته شود و آموختن آن، از جایی آغاز میشود که تو ایستادهای. نه از صفر بلکه از خودت.




