ما در دنیایی زندگی میکنیم که ایده داشتن دیگر نشانهی خاص بودن نیست؛ تقریباً همه ایده دارند. بسیاری از ما ایدههایی در ذهن داریم که بارها و بارها مرورشان کردهایم؛ بعضیهایشان را حتی روی کاغذ آوردهایم، بعضی را برای دیگران تعریف کردهایم و بعضی را آنقدر در ذهن نگه داشتهایم که تبدیل به بخشی از هویتمان شدهاند. اما حقیقت ساده و گاه دردناک این است: ایده تا زمانی که عملی نشود، هیچ ارزشی ندارد. نه از نظر بازار، نه از نظر مخاطب، و نه حتی از نظر ذهن خودت. ایده مثل بذر است؛ اگر در خاک کاشته نشود، هیچ درختی از آن رشد نخواهد کرد. و نکته اینجاست: بسیاری از ایدهها به این دلیل اجرایی نمیشوند که بد هستند، بلکه چون ذهن ما به شکل افراطی دنبال «ایدهی عالی» میگردد و همیشه اجرای نسخهی ناقص را به تعویق میاندازد. در حالیکه بسیاری از پروژههای بزرگ دنیا، از ایدههایی متوسط آغاز شدهاند که صرفاً اجرا شدند، و در مسیر، رشد کردند.
برای اینکه ایدهای به عمل برسد، باید آن را از سطح کلیات به جزئیات روزمره ترجمه کرد. ایدهای مثل «میخواهم محتوای آموزشی بسازم» تا زمانی که تبدیل نشود به یک جمله مشخص مثل «هر شنبه ساعت ۱۰ صبح یک ویدئو پنجدقیقهای درباره فلان موضوع منتشر میکنم»، اجرایی نخواهد شد. ذهن انسان در برابر وظایف مبهم مقاومت میکند؛ ولی وقتی ایده به سطح عمل روزانه بیاید، ذهن شروع به همکاری میکند. نکتهی مهم دیگر، طراحی مسیر حداقلی برای اجراست. لازم نیست اولین نسخه از پروژهات کامل باشد؛ لازم نیست همه ابزارها، امکانات یا حتی دانش کامل را از ابتدا داشته باشی. تنها چیزی که لازم است شروعی مشخص و ساده است. اولین قدم، نه برای ساخت محصول نهایی، بلکه برای ساختن «ریتم ساختن» است. این ریتم، چیزی است که تو را از آدمی با ذهن پر از ایده، به فردی در حال خلق تبدیل میکند.
ایدههای اجرا نشده، پس از مدتی تبدیل به باری میشوند که ذهن را خسته و اعتماد به نفس را فرسوده میکند. حس عقبماندگی، احساس از دست دادن فرصت، و مقایسهی مداوم با دیگران، معمولاً نه از نبود موفقیت، بلکه از اجرای ناقص یا ناتمام ایدهها ناشی میشود. برای رهایی از این چرخه، باید تصمیم گرفت که کامل نبودن بهتر از شروع نکردن است. اگر ایدهای داری، آن را به سادهترین شکل ممکن اجرا کن؛ نه برای نتیجه، برای اینکه به خودت نشان بدهی من از مرحلهی فکر کردن گذشتهام و من شروع کردهامما در دنیایی زندگی میکنیم که ایده داشتن دیگر نشانهی خاص بودن نیست؛ تقریباً همه ایده دارند. بسیاری از ما ایدههایی در ذهن داریم که بارها و بارها مرورشان کردهایم؛ بعضیهایشان را حتی روی کاغذ آوردهایم، بعضی را برای دیگران تعریف کردهایم و بعضی را آنقدر در ذهن نگه داشتهایم که تبدیل به بخشی از هویتمان شدهاند. اما حقیقت ساده و گاه دردناک این است: ایده تا زمانی که عملی نشود، هیچ ارزشی ندارد. نه از نظر بازار، نه از نظر مخاطب، و نه حتی از نظر ذهن خودت. ایده مثل بذر است؛ اگر در خاک کاشته نشود، هیچ درختی از آن رشد نخواهد کرد. و نکته اینجاست: بسیاری از ایدهها به این دلیل اجرایی نمیشوند که بد هستند، بلکه چون ذهن ما به شکل افراطی دنبال «ایدهی عالی» میگردد و همیشه اجرای نسخهی ناقص را به تعویق میاندازد. در حالیکه بسیاری از پروژههای بزرگ دنیا، از ایدههایی متوسط آغاز شدهاند که صرفاً اجرا شدند، و در مسیر، رشد کردند.
برای اینکه ایدهای به عمل برسد، باید آن را از سطح کلیات به جزئیات روزمره ترجمه کرد. ایدهای مثل «میخواهم محتوای آموزشی بسازم» تا زمانی که تبدیل نشود به یک جمله مشخص مثل «هر شنبه ساعت ۱۰ صبح یک ویدئو پنجدقیقهای درباره فلان موضوع منتشر میکنم»، اجرایی نخواهد شد. ذهن انسان در برابر وظایف مبهم مقاومت میکند؛ ولی وقتی ایده به سطح عمل روزانه بیاید، ذهن شروع به همکاری میکند. نکتهی مهم دیگر، طراحی مسیر حداقلی برای اجراست. لازم نیست اولین نسخه از پروژهات کامل باشد؛ لازم نیست همه ابزارها، امکانات یا حتی دانش کامل را از ابتدا داشته باشی. تنها چیزی که لازم است شروعی مشخص و ساده است. اولین قدم، نه برای ساخت محصول نهایی، بلکه برای ساختن «ریتم ساختن» است. این ریتم، چیزی است که تو را از آدمی با ذهن پر از ایده، به فردی در حال خلق تبدیل میکند.
ایدههای اجرا نشده، پس از مدتی تبدیل به باری میشوند که ذهن را خسته و اعتماد به نفس را فرسوده میکند. حس عقبماندگی، احساس از دست دادن فرصت، و مقایسهی مداوم با دیگران، معمولاً نه از نبود موفقیت، بلکه از اجرای ناقص یا ناتمام ایدهها ناشی میشود. برای رهایی از این چرخه، باید تصمیم گرفت که کامل نبودن بهتر از شروع نکردن است. اگر ایدهای داری، آن را به سادهترین شکل ممکن اجرا کن؛ نه برای نتیجه، برای اینکه به خودت نشان بدهی من از مرحلهی فکر کردن گذشتهام و من شروع کردهام.
آجرها را بچین!
۵
از ۵
۲ مشارکت کننده




