روزهای اول پاییز ۲۰۰۷، جو گبیا در آپارتمانی در سانفرانسیسکو نشسته بود و به صفحهی صورتحساب اجاره نگاه میکرد. همخانهاش، برایان چسکی، بهتازگی از نیویورک نقل مکان کرده بود تا شاید کاری در حیطه طراحی صنعتی پیدا کند، اما هنوز موفق نشده بود. اجاره خانه عقب افتاده بود و حساب بانکیشان هم تقریباً خالی بود. نمایشگاه طراحی صنعتی در شهر برگزار میشد و همهی هتلها پر شده بودند. جو با نگاهی به اطراف، ایدهای به ذهنش رسید: «اگه چند نفر بتونن روی تشک بادی اینجا بخوابن و صبحونه بخورن، شاید بتونیم اجاره این ماه رو بدیم.» برایان خندید. اما بعد از چند دقیقه، ایده را جدی گرفتند.
همان شب دامنهای ساده را ثبت کردند و یک صفحهی ساده ساختند. عکس فضای خانه را گذاشتند و توضیحی نوشتند. نه سیستم پرداخت داشتند، نه قراردادی، نه مدل درآمدی. فقط یک ایده ساده و یک نیاز فوری. چند روز بعد، سه مسافر غریبه، هرکدام با داستانی متفاوت، وارد خانه شدند. برایان هنوز یادش هست که یکی از آنها معلم ۴۵ سالهای از بوستون بود که گفته بود تمام هتلها پر است و این تنها گزینهاش بوده. شب اول، با استرس خوابیدند. اما صبح، وقتی در آشپزخانه نشستند و با مهمانها قهوه نوشیدند، چیزی روشن شد: این فقط یک راه برای پرداخت اجاره نبود، بلکه تجربهای انسانی و متفاوت بود.
آن شب در ابهام کامل بودند. هیچچیز تضمین نمیکرد این ایده به جایی برسد. اما آن دو، بهجای صبر کردن برای جوابهای قطعی تصمیم گرفتند وسط تاریکی محک قدم بردارند. در ماههای بعد، بارها شکست خوردند. نخستین نسخه از سایتشان را تنها چند نفر دیدند. سرمایهگذارها بارها نه گفتند. آنها حتی در مقطعی جعبههای غلات طراحی کردند و در رویدادهای سیاسی فروختند تا خرجشان را دربیاورند. اما هر بار، از دل همان شرایط مبهم، گام بعدی را پیدا کردند. آنها منتظر روشن شدن مسیر نشدند؛ مسیر را با آزمون و خطا ساختند. نکتهی مهم این بود که هیچوقت از خودشان نپرسیدند «آیا این تصمیم درسته؟» بلکه میپرسیدند: «الان چی کار میتونیم بکنیم؟»
خیلی وقتها قرار نیست تصمیم درست را بدانی. فقط باید قدمی برداری. گاهی آن قدم، ساختن یک صفحه ساده است. گاهی فقط نترسیدن از اینکه جوابی نداری. تصمیمگیری در ابهام، یعنی انتخاب کنجکاوی بهجای قطعیت. همین فرق سازندهها با بقیه است.
تصمیمگیری توی ابهام
۵
از ۵
۲ مشارکت کننده




