ناتان باری، طراح رابط کاربری در یک شرکت کوچک نرمافزاری بود. موقعیت کاریاش نه ویژه بود، نه پرچالش؛ اما یک عادت متمایز داشت: هر آنچه یاد میگرفت، مستند میکرد. او از نوشتن بهعنوان ابزاری برای اندیشیدن استفاده میکرد؛ تجربههایش را تحلیل میکرد و پرسشهایش را با مخاطبان معدودش در میان میگذاشت. وبلاگ شخصیاش بهمرور تبدیل شد به بایگانیای از یادگیریهای تدریجی. همین تولید پیوسته محتوا، مسیر جدیدی پیش پایش گشود. پیشنهادهایی برای سخنرانی، فرصتهایی برای مشاوره، و مهمتر از همه، مخاطبانی که به نوشتههایش اعتماد داشتند. باری از همین مخاطبان اولیه برای آزمودن اولین محصولش استفاده کرد: کتابی درباره طراحی نرمافزار که بدون تبلیغ، تنها با اتکای به اعتماد پیشین، در هفتههای نخست بیش از پنج هزار دلار فروش داشت.
این تجربه نخستین مواجههی او با تبدیل دانش به محصول بود. او بهجای توقف در آموزش، قدم بعدی را برداشت: ساخت ابزاری برای نویسندگان و تولیدکنندگان محتوا، تا بتوانند ارتباط پایدارتری با مخاطبان خود برقرار کنند. نتیجهاش، شکلگیری نخستین نسخهی ConvertKit بود.یک سرویس ساده، که تنها یک فرم اشتراک ایمیلی ارائه میداد. اما باری مزیتی داشت که بسیاری از بنیانگذاران فنی فاقد آناند: او زبان کاربرانش را میفهمید. ماهها با آنها گفتوگو کرده بود، نیازهایشان را شنیده بود، و با سبک فکر کردنشان آشنا شده بود. همان درک عمیق، به او اجازه داد تا محصولش را دقیقاً بر اساس اولویتهای واقعی طراحی کند. توسعهی ابزار، بازاریابی، و حتی خدمات پشتیبانی، همگی با تکیه بر همین فهم شکل گرفتند.
امروز ConvertKit یکی از موفقترین پلتفرمهای مستقل در زمینهی بازاریابی ایمیلیست، با هزاران کاربر فعال و درآمد سالانه میلیوندلاری. ناتان باری اما همچنان با همان عادت سابق مینویسد؛ هنوز هم یاد میگیرد، تحلیل میکند، و با زبان ساده، دانستههایش را با دیگران به اشتراک میگذارد. داستان او نه درباره موفقیت سریع، بلکه درباره ساختن تدریجیست؛ درباره اینکه چگونه مستندسازی پیوسته، میتواند مسیرهایی تازه به روی انسان بگشاید. اگر کسی امروز تجربهای برای گفتن دارد حتی اگر بهظاهر کوچک و پیشپاافتاده باشد میتواند آن را تبدیل به نقطهی آغاز یک مسیر تازه کند. ساختن، از جایی شروع میشود که تصمیم بگیری چیزهایی را که میدانی، نادیده نگیری.
بیزینس میلیوندلاری، از دل نوشتن!
۵
از ۵
۲ مشارکت کننده




