آیا می‌توان در دل یک شغل ثابت، سازنده بود؟

کارمند موفق


شاید بزرگ‌ترین دروغی که ناخواسته به نسل ما فروخته شده این باشد: اگر می‌خواهی کارآفرین باشی باید شغلت را رها کنی و اگر کارآفرینی، پس نمی‌توانی کارمند باشی. اگر خلاقی، پس باید مستقل باشی و اگر ایده‌ای در ذهن داری پس حضور در ساختارهای رسمی تلف کردن عمر است. اما واقعیت پیچیده‌تر از این دوگانه‌هاست. حقیقت این است که بسیاری از پروژه‌های بزرگ، از دل محیط‌های به‌ظاهر محدود شکل گرفته‌اند. و بسیاری از آدم‌هایی که امروز در نقش‌های مستقل می‌درخشند، ساختن را از همان جایی آغاز کردند که فکرش را نمی‌کنی: پشت میز کار یک سازمان.
مسأله این نیست که کار کردن برای دیگران ذاتاً مخرب است، یا شغل ثابت الزاماً ذهن را فلج می‌کند. مسأله این است که ما گاهی نقش خود را فقط در چارچوب وظایف تعریف می‌کنیم و فراموش می‌کنیم که «چگونه بودن» در یک شغل، مهم‌تر از «چه کاری کردن» است. ذهن سازنده، نه به موقعیت وابسته است و نه به عنوان. او راه‌های بروز خود را در دل همان ساختار نیز می‌یابد؛ حتی اگر فرصت‌ها اندک باشند. اگر کارآفرینی را صرفاً راه‌اندازی یک کسب‌وکار بدانیم، این سبک فکر کردن هیچ جایی برای آدم‌های شاغل باقی نمی‌گذارد. اما اگر آن را به عنوان سبک نگاه به دنیا ببینیم، سبکی که در آن فرد می‌پرسد، پیشنهاد می‌دهد و حتی در مقیاسی کوچک تغییر ایجاد می‌کند آنگاه درمی‌یابیم که اتفاقاً یکی از مهم‌ترین عرصه‌های کارآفرینی، همان ساختارهای رسمی‌اند. در جهانی که در آن اغلب سازمان‌ها از خلاقیت، تحول و انگیزه‌ی درونی تهی شده‌اند، شاید جسارت ایجاد تغییر در دل سیستم، خود جسورانه‌ترین کار ممکن باشد. فردی که در دل یک اداره، یک مدرسه یا حتی یک تیم استارتاپی بسته، می‌کوشد فرآیندی را بهبود ببخشد، رفتار همکاران را تغییر دهد یا سیستم گزارش‌گیری را انسانی‌تر کند، دقیقاً در حال «کارآفرینی درون‌سازمانی» است. این کار ممکن است برند نسازد، درآمد اضافی نداشته باشد یا در لینکدین بازتاب پیدا نکند اما تاثیر آن در زندگی افراد، در کارایی سیستم، و مهم‌تر از همه در شکل‌گیری هویت فردی، غیرقابل انکار است.
این نگاه همچنین با یک پرسش اساسی گره خورده است: اگر هنوز نمی‌دانم پروژه‌ی مستقل من چیست، آیا باید منتظر بمانم؟ پاسخ این است: نه. تو همین حالا هم می‌توانی بسازی، حتی اگر ساختنت نامی نداشته باشد. ساختن همیشه به معنای تولید یک چیز جدید نیست؛ گاهی یعنی اصلاح یک روند، آگاه کردن یک فرد، بهتر انجام دادن یک کار تکراری یا حتی ساده‌تر کردن یک رویه‌ی پیچیده. این‌ها شاید ظاهراً کوچک باشند، اما ذهنی را پرورش می‌دهند که بعدها می‌تواند پروژه‌های بزرگ‌تری را رهبری کند.
از سوی دیگر، بسیاری از مهارت‌هایی که برای ساختن مستقل نیاز داریم مثل مسئولیت‌پذیری، مدیریت زمان، حل مسئله، مهارت ارتباطی و شناخت رفتار سازمانی در دل همین شغل‌های به‌ظاهر ثابت شکل می‌گیرند. کسی که در محیط کارش کنجکاو است، ایده می‌دهد، اشتباه می‌کند و اصلاح می‌کند دقیقاً در حال تمرین ساختن است.
نکته اینجاست: لازم نیست برای ساختن، همه‌چیز را کنار بگذاری. کافی‌ست بخشی از زمان، انرژی یا ذهن خود را به «تغییر از درون» اختصاص دهی. گاهی این تغییر فقط به اندازه‌ی چند سؤال درست است گاهی فقط پیشنهاد یک روش جدید و گاهی، فقط ایستادن در برابر کاری که همیشه اشتباه بوده اما همه انجامش داده‌اند. این‌ها شکل‌های واقعی و پنهان ساختن‌اند.
 باید بپذیریم که در دنیای امروز، کارآفرینی دیگر فقط یک نقش شغلی نیست؛ یک موضع ذهنی است. اگر این موضع را تمرین کنی، حتی در ساده‌ترین شغل‌ها، می‌توانی اثری خلق کنی که بعدها از آن به عنوان نقطه‌ی شروع یاد خواهی کرد. پس بله، می‌توان در دل یک شغل ثابت، سازنده بود اگر تصمیم بگیری در سکوت خود حرکت کنی.

۵
از ۵
۳ مشارکت کننده

دسته بندی ها

جستجو در مقالات

رمز عبورتان را فراموش کرده‌اید؟

ثبت کلمه عبور خود را فراموش کرده‌اید؟ لطفا شماره همراه یا آدرس ایمیل خودتان را وارد کنید. شما به زودی یک ایمیل یا اس ام اس برای ایجاد کلمه عبور جدید، دریافت خواهید کرد.

بازگشت به بخش ورود

کد دریافتی را وارد نمایید.

بازگشت به بخش ورود

تغییر کلمه عبور

تغییر کلمه عبور

حساب کاربری من

سفارشات

مشاهده سفارش

سبد خرید